بخش مهمی از زندگی، چالشها و مشکلاتی هستند که هر کدام، سعی در به زانو درآوردن او دارند. او باید نسبت خود را با مشکلات در سطوح شریک، رقیب، حریف، و دشمن تعریف کند. در غیر این صورت رکون، نشست، درماندگی و بیچارگی سرنوشت او خواهد بود.
رویکرد استقامتمدار در تربیت کودکان، که یکی از سادهترین رویکردها در تئوری بازیها محسوب میگردد، در فهم ساز و کار رویارویی با مشکلات و دشمنان، و ایستادگی در برابر آنها میتواند راهگشا باشد. در عین حال، این رویکرد میتواند در سطح کلان، در راستای جامعهسازی و هدایت جامعه نیز اهمیت اساسی داشته باشد. در این رویکرد، با تعریف چشمانداز و مأموریت، در ضمن تعریف زوایای خمش و انواع گپها و فاصلهها بین چشمانداز و مأموریت، روند ایستادگی خود، یا به زانو در آوردن جبههی مقابل را میتوان تبیین نمود.
نهال جوانی که تازه جوانه زده و نحیف و نازک است به راحتی در برابر هر کشش و فشاری خم میگردد. این نهال که درختچهی باریک و کمضخامتی است، مقاومت کمی دارد و به راحتی میتوان آن را خم نمود و به زمین رساند. انسانها و جوامع نیز به مثابه همین نهال وقتی کاری را شروع میکنند در ابتدای امر مشکلات و دشمنان سعی میکنند تا آنها را خم کرده و به زانو در آورند. اما نکتهی مهم این است؛ آن فرد، کشور و ملتی ایستاده است که سعی کرده در برابر تمام این فشارها استقامت کند. این ایستادگی باعث میشود تا او تنومند شده و دیگر به راحتی نتوان او را به زانو در آورد. لذا این فرد و جامعه قابل اتکا شده و به مشکلات تن در نمیدهد.
زمانی که افراد و جوامع در برابر مشکلات زانو زده و به اصطلاح کوتاه بیایند، تازه مشکلات آغاز میشوند. برخی این مرحله را پایان مشکلات میپندارند. اما نباید فراموش کرد که درختی که زیاد خم شود، میشکند.
در این رویکرد، استراتژی زمانی ضرورت پیدا میکند که بین چشمانداز و مأموریت فاصله و گپ وجود داشته باشد. وقتی بین چشمانداز که منظر مطلوب است، و مأموریت که جهتگیری برای تحقق چشمانداز است، فاصله و عدم انطباق و همجهتی وجود داشته باشد، لزوم اتخاذ استراتژی وجود دارد. بر این اساس، تلاش برای گذار از شرایط موجود به شرایط مطلوب، ایستادگی را رقم میزند. اینکه بایستیم و مشکلات را با خود هماهنگ کنیم، نه اینکه در برابر آنها سر فرود آوریم. انبیاء الهی نیز همینگونه عمل نموده و مأموریت ایشان، هماهنگ کردن مردم و جامعه با خود در جهت الهی بوده است.