دانش استراتژی، دانش چگونگی حفظ بقاء جامعه است. بقاء و حفظ آن، نیاز به قدرت، نیرو و توان دارد. از این رو، توجه به استراتژی از حیث مسائل مربوط به قدرت یکی از مهمترین رویکردها در دانش استراتژی است. به علاوه، اتخاذ استراتژی در فرایند تصمیمسازی، بدون اشراف بر حوزهی قدرت نمیتواند صورت بگیرد. حوزهی قدرت، حوزهی تحمیل ارادههاست. حفظ استقلال در تصمیمسازی منوط به داشتن ارادهی مستقل و لزوماً قدرت مناسب است. تبیین و تمایز اراده و قدرتِ حق، از اراده و قدرتِ باطل، مسئلهی اصلی در رویکرد قدرتمدار است.
از سوی دیگر، گونهشناسی قدرت در طیف سخت، تا نیمهسخت، و نرم، بر پیچیدگی مسائل مربوط به حوزهی قدرت افزوده است. ترکیب انواع قدرت در این طیف و مدیریت آن، هنر یک استراتژیست است. به ویژه امروزه، قدرت نرم، محور سایر انواع قدرتها است. بنابراین، بررسی استراتژیها و تاکتیکهای اقناع و ارضای انسانها در قدرت نرم، یکی از موضوعات محوری رویکرد قدرتمدار است. همچنین، ضرورت دشمنشناسی و براورد قدرت او و بررسی استراتژیها و تاکتیکهای وی از دیگر مسائل اصلی در این رویکرد است. شیطان به عنوان دشمن آشکار بشر و استراتژیها و تاکتیکهای وی برای اغوای انسان، مهمترین مورد مطالعاتی در رویکرد قدرتمدار است.
شکلگیری پایههای قدرت و اراده در انسان از کودکی آغاز میشود. کودک، سراسر نیاز است. تلاش او برای ارضای این نیازها، وی را مقهور ارادهی دیگران میکند. کودک در فرایند رشد خود، و استقلالیابی از دیگران، تلاش برای تحمیل ارادهی خود بر دیگران و افزایش قدرت خویش دارد. یک استراتژیست، توانایی تنظیم مناسبات قدرت بین خویش و دیگران را دارد. رویکرد قدرتمدار در استراتژی برای کودکان در صدد تبیین این مسائل است.