فصل2: گزارههای بینالمللی
1- تغییرات ژئوپلیتیکی
در عرصهی بینالمللی، به ویژه در جهان اسلام، تغییرات ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی ویژهای از سوی استکبار جهانی پیگیری میشود: پس از حدود صد سال که از اقدامات دو فرد فرانسوی و انگلیسی (پیکو[1] و سایکس[2]) در تنظیم و ترسیم نقشه و مرزهای کشورهای جنوب غرب آسیا میگذرد، مجدداً نقشه و مرزهای همین کشورها را آماج طرحها و تغییرات موردنظر خود قرار دادهاند؛ ازاینرو، مقاصد شوم استکبار جهانی در تجزیهی کشورهای اسلامی در بازهی زمانی برنامهی ششم پیشرفت، موقعیت ویژهای را برای جمهوری اسلامی ایران پدید میآورد که نباید از وقوع و پیامدهای آن غافل شد. آمریکا با پشتیبانی اتحادیهی اروپا و در راستای سیاستهای رژیم صهیونیستی، نقشهی تجزیه کشورهای اسلامی را منتشر کرده است: [2]
الف-تجزیهی عراق ب-تجزیهی سوریه پ- تجزیهی لبنان
ت- تجزیهی اردن ث- تجزیهی عربستان ج- تجزیهی یمن
چ- تجزیهی پاکستان ح- تجزیهی افغانستان خ- تجزیهی مصر
د- تجزیهی لیبی
در دههی اخیر، پس از جدا نمودن تیمور شرقی از کشور اسلامی اندونزی و تجزیهی سودان جنوبی از کشور اسلامی سودان که مجموعاً منطقهای بیش از وسعت کشور فرانسه از سرزمینهای جهان اسلام جدا شد، اکنون در میانمار و آفریقای مرکزی ـ که مسلمانان در اقلیت هستند ـ نیز مسلمانزدایی از آن سرزمینها ادامه دارد.
دو اقدام «تغییر مرزها و تجزیهی کشورها» و «راندن اقلیتهای مسلمان از سرزمین خود»، مستقیم و غیرمستقیم در طول برنامهی ششم پیشرفت، بر سیاستهای جمهوری اسلامی تأثیر میگذارد؛ درنتیجه، در طول برنامهی ششم، جمهوری اسلامی ضمن اینکه نباید نسبت به این اهداف شوم بیتفاوت باشد، همچنین نباید غافلگیر شود و منفعل بماند.
2- بیداری اسلامی
بیداری اسلامی در چهار سال اخیر به سقوط دولتهای مصر، لیبی، تونس و یمن انجامید؛ انقلاب یمن ناکام ماند اما کماکان ادامه دارد؛ انقلاب مصر و لیبی منحرف شد؛ اما انقلاب بحرین، همچنان در جریان است. سوریه خطر تکفیریها را تا حدودی دفع کرده است. عراق عمیقاً در فتنهی تکفیریها درگیر است. پیروزی مردم غزه در نبرد 51 روزه در تابستان 1393 مجدداً بیداری اسلامی را شعلهور ساخت. در بازهی زمانی برنامهی ششم پیشرفت جمهوری اسلامی، بیداری اسلامی سه مرحلهی دیگر را از سر میگذراند:
الف- مرحلهی سقوط دولتهای استبدادی- ارتجاعی، مانند عربستان و بحرین و برخی دیگر: عربستان در تغییرات سیاسی پس از ملک سلمان و سعود الفیصل (که هر دو کهنسال هستند) دوران دشواری را پیشرو خواهد داشت. انزوای فرقهی وهابی- تکفیری در جهان اسلام، انزوای ایدئولوژیک عربستان در دههی جاری را در پی دارد.
ب- مرحلهی شفافیت تشخیص اسلام ناب از فرقههای انحرافی، مانند وهابیت: بیداری اسلامی، یک وجه درونی و یک زایمان دردناک را میگذراند؛ پاسخ به این پرسش که کدام اسلام اصیل است و قدرت انطباق شرایط را با خود دارد؛ پاسخ به این پرسش که کدام اسلام میتواند و کدام اسلام توانست جامعه را در عصر مدرن مدیریت کند. این پاسخها در طول برنامهی ششم پیشرفت جمهوری اسلامی تعمیق مییابد و از مرحلهی شور و هیجان، به مرحلهی معرفت و شعور میرسد؛ جمهوری اسلامی برای این مرحله باید برنامهی مشخص داشته باشد و در عمقبخشی معرفتی به جریان بیداری اسلامی بکوشد. این مرحله، موجب معرفی حقانیت جمهوری اسلامی در نسبت با اسلام آمریکایی ترکیه و اسلام تکفیری عربستان خواهد شد. در این مرحله، همچنین جمهوری اسلامی باید تکفیریون شیعه و «عمامه» های انگلیسی را افشاء و منزوی کند. بازهی زمانی برنامهی ششم پیشرفت، مقطع مهم افشاء و تقبیح صهیونیستهای مسلمان، اعم از سکیولارهای مسلمان، تکفیریون سنی و تکفیریون شیعه است.
ج- مرحلهی تقریب مذاهب اسلامی: آمریکا مبتنی بر تجربهی جنگهای سی سالهی مذهبی پس از قرون وسطی در متن قارهی اروپا، بین کاتولیکها و پروتستانها در آلمان و فرانسه، در صدد تعمیق جنگهای مذهبی در سطح جهان اسلام است. جرج فریدمن در سال 1388 به صراحت از این نیت بیثباتسازی آمریکا در جهان اسلام پرده برداشت: «آمریکا به صورتی هوشمند به اهداف استراتژیک خود رسید، اما باید دانست که نیت اصلی او جلوگیری از خیزش نیرویی قدرتمند در اوراسیا است. ناسازی در این است که هدف این میانجیگریها] مداخلات [نه ایجاد ثبات، که بر هم زدن ثبات بوده است. قصد ایالات متحد بر هم زدن آرامش در مناطقی است که در آن احتمال ظهور یک ابرقدرت میرود. هدف ایالات متحد بر هم زدن ثبات در هر ناحیه است و نه برقراری ثبات و آرامش در آن. اکنون با این استدلال بهتر میتوانیم نحوهی برخورد آمریکا با اسلامگراها را دریابیم. هدف آمریکا جلوگیری از ظهور کشوری اسلامی و بزرگ و نیرومند است. منافع ایالات متحد ایجاب نمیکند که در اوراسیا آرامش برقرار باشد. همچنین ایالات متحد منافع خود را در این نمیبیند که جنگ را خیلی زود به پایان برساند. مقصود از برانگیختن این کشمکشها ایجاد سد در برابر قدرتی محلی، و یا بیثبات کردن آن ناحیه است؛ تحمیل ثبات به منطقه از اهداف آمریکا نیست. در سراسر قرن بیست و یکم، اصل کاربرد کمترین قوا برای حفظ تعادل در اوراسیا همیشه نیروی محرکهی سیاست خارجی آمریکا باقی خواهد ماند. … تا زمانی که جهان اسلام در آشوب باشد و توان رسیدن به یکپارچگی را نداشته باشد، یعنی اینکه آمریکا به اهداف استراتژیک خود رسیده است. دستاورد انکارناپذیر آمریکا از سال 2001] واقعهی 11 سپتامبر [تاکنون ایجاد آشوب در جهان اسلام … و شکل دادن به شاخههای هراسافکنان بیشتر بوده است. با این همه، آنچه در ناحیهی مسلماننشین زمینلرزه ایجاد کرده است به صورت یک ابرقدرت در نخواهد آمد. در واقع، این ناحیه بیش از پیش در هم ریخته و تکهتکه شده است. همین امر پروندهی این دوره را میبندد. شاید نتیجهی جنگ در عراق و افغانستان شکست آمریکا یا بنبست باشد. این هر دو جنگ به ظاهر برای آمریکا بد تمام شده است، اما اینها همه در نظرگاهی وسیعتر خالی از اهمیت است، زیرا پیروزی آمریکا در این است که مسلمانان به جان یکدیگر بیافتند، و مسلمانان به جان یکدیگر افتادهاند.» [3]
استراتژی تقریب مذاهب اسلامی، استراتژی خنثیسازی طرح فتنههای فرقهای است. تقریب مذاهب اسلامی در سطح نخبگان و علمای جهان اسلام از یک سو و در سطح عموم مسلمین از سوی دیگر، آماج اصلی بیداری اسلامی در طول برنامهی ششم پیشرفت است. استراتژی عمومی تقریب مذاهب، نسخهی درمان تکفیر و تفریق در جهان اسلام محسوب میشود. غرب با تجویز و اشاعهی تکفیر و تفریق، به استراتژی تقریب مذاهب اسلامی حمله کرد. باید این حمله را شناخت و ضد استراتژی را اعمال نمود.
3- دیپلماسی انقلاب اسلامی
غرب اصرار دارد که روش اقدام خود علیه شوروی را علیه جمهوری اسلامی نیز پیاده کند. آمریکا ابتدا شوروی را از سطح ایدئولوژیک به سطح استراتژیک کشاند و سپس در سطح استراتژیک او را به چالش کشید. آمریکا اکنون اصرار دارد که جمهوری اسلامی از سطح ایدئولوژیک به سطح استراتژیک نزول کند و در سطح استراتژیک، مانند انرژی هستهای، یا حتی توان موشکی بالستیکی (همچون شوروی) به کشمکش با آمریکا سرگرم شود. دیپلماسی انقلاب اسلامی دو سطح متمایز دارد: سطح ایدئولوژیک و سطح استراتژیک. جمهوری اسلامی، هیچگاه گزارههای ایدئولوژیک خود را در سطح استراتژیک به مذاکره نمیگذارد.
چالش ایدئولوژیک آمریکا با ایران، چالش اساسی نئوپاگانیسم و نئولیبرالیسم با اسلام است. پروندهی هستهای یا محاصرهی اقتصادی، چالشهای استراتژیک هستند. دستگاه دیپلماسی رسمی جمهوری اسلامی باید مراقب باشد که میان سطح ایدئولوژیک با سطح استراتژیک «خلط» نکند. چالشهای استراتژیک ایران و آمریکا در پروژههای متعددی بروز میکند:
الف- پروژهی SSR ایران، عراق و سوریه
آمریکا تلاش میکند که در سوریه و ایران پروژهی SSR (Security Sector Reform) را اجرا کند. (پیوست دوم) تحریمهای اقتصادی بخشی از پروژهی SSR هستند. روند و ابعاد این پروژه باید برای مدیران جمهوری اسلامی معرفی شده و آن را ناکام گذارند. ممانعت از SSR آمریکا یکی از شاخصهای ارزیابی برنامهی ششم پیشرفت است.
ب- پروژهی DDR مقاومت اسلامی لبنان، فلسطین و انصارالله یمن
آمریکا پروژهی DDR (Disarmament, Demobilization, Reintegration) حزبالله لبنان، حماس و جهاد اسلامی را از طریق سازمان ملل پیگیری میکند. [4] روند و ابعاد پروژهی DDR علیه مقاومت اسلامی لبنان و فلسطین باید معرفی و افشاء گردد و از تحقق آن جلوگیری شود. (پیوست سوم)
پ- پروژهی DDR تکفیریون
جمهوری اسلامی ایران، در بازهی برنامهی ششم پیشرفت، در یک دیپلماسی ضدتروریستی فعال در منطقه و جهان، پروژهی DDR تکفیریون سنی و شیعه را مدیریت کند: داعش، القاعده، النصره و بوکوحرام نمونههای شاخص آن هستند.
ت- پروژهی SSR رژیم صهیونیستی
جمهوری اسلامی ایران، در بازهی برنامهی ششم پیشرفت، در یک دیپلماسی ضدتروریستی فعال در منطقه و جهان، پروژهی SSR رژیم صهیونیستی را مدیریت کند.
ث- پروژهی SSR آمریکا
جمهوری اسلامی ایران، در بازهی برنامهی ششم پیشرفت، در یک دیپلماسی فعال ضداستکباری، در برابر پروژهی SSR آمریکا علیه ایران، پروژهی SSR آمریکا را در جهان به گفتمان عمومی تبدیل کند.
[1]– Francois Gorges-Picot
[2]– Sir Mark Sykes